دیروز همین خاطره امروز و فردا رویای امروز است ، و آن روحی که در درون ما را می خواند ، می اندیشد ، هنوز در دایره همان نخستین لحظه ای است که تو آغاز کردی و چه زیبا بود آغاز با هم بودن، ما از این پس مثل گذشته در کنار یکدیگر می ایستیم اما نه تنگاتنگ بلکه دورا دور ، زیرا که ستونهای معبد دور از هم ایستاده اند و فراموش نمی کنیم که روز پایان همان روز آغاز است .
شب بخیر . عالی بود . اما همیشه دوباره با هم بودنا آینده روشنی نداشته . برا من که اینطوری بوده .
سلام
ممنون که بهم سر زدید...
شما هم وب خیلی خوبی دارید...
روزی از روزها
شبی از شب ها
خواهم افتاد و خواهم مرد
اما می خواهم هر چه بیشتر بروم
تا هر چه دور تر بیفتم
تا هر چه دیرتر بیفتم
هر چه دورتر و دیرتر بمیرم.
نمی خواهم حتی یک گام یا یک لحظه
پیش از آن که می توانسته ام بروم و بمانم
افتاده باشم و جان داده باشم
همین...
خوشحال میشم دوباره بهم سر بزنید...
تنها خداست که نمی توان به انتظارش ماند.در انتظار خدا به سر بردن یعنی درنیافتن این که خدا در توست.خدا را با خوشبختی مسنج و همه خوشبختیت را در لحظه گذرا بنه....
بازم ممنون از حضورتون...
سبز باشید...
سلام همسایه...
امیدوارم خوب باشید...
با مطلبی با عنوان تنهایی تنها دارایی من... به روزم....
سر بزنید خوشحال میشم...
ببخشید اگه بهتون سر نزدم, سه روزی مهمون خدا بودم...
سبز باشید...[گل]
عجب